سیامشق های سیامک تراکمه زاده

به من نگو که ماه در حال درخشیدن است، تلالو نور بروی شیشه های شکسته را به من نشان بده. "آنتوان چخوف"

سیامشق های سیامک تراکمه زاده

به من نگو که ماه در حال درخشیدن است، تلالو نور بروی شیشه های شکسته را به من نشان بده. "آنتوان چخوف"

ما از میان چهار فصل سال عبور کردیم، و به این خانه آمدیم






...

ما می‏دانیم صاحبخانه

قبل از ابتلاء به بیماری قلبی

با همسایه‏ها سخن از شکوفه‏های گیلاس میگفت.

سخن از روزهای تابستان

که عمر برای ادامه‏شان کافی نبود.


صاحبخانه همیشه تنها سفر می‏رفت

در این سفر هم میخواست تنها برود

ما همیشه دیر می‏رسیم

این بار زود رسیدیم


در تاریخ عمر ما و همه‏ی آمبولانس‏ها

این نخستین بار است

که ما زود رسیدیم

...


[احمدرضا احمدی]

ادامه مطلب ...

سینه خواهم شرحه شرحه، از فراق


وقتی کسی فوت میکند، مطالب زیادی درباره یاد و خاطره آن شخص نوشته میشود. بخصوص اگر انسان بزرگ و شناخته شده‏ای هم باشد که دیگر این مطالب روزافزون افزایش پیدا میکند. در کنار این یادها و خاطرها و گاها گفتن ناگفته های شخصی از زندگی و خصوصیات اخلاقی متوفی، عده دیگری به نوشتن مطالبی میپردازند در قبیح دانستن حرکت گروه اول. اینکه چرا مرده پرستی میکنید. چرا تا وقتی که زنده بود یادی از او نمیکردید حالا که مرده است و از این حرفها. و اکثر نوشته ها شروع به کلی گویی هم میکنند و مثل خیلی چیزهای دیگر این موضوع را به ملیت نسبت میدهند که آری ما ایرانیها همیشه مرده پرست بوده ایم. و حتی شعرهایی هم در وصف این موضوع میگوییم که گاها پشت کامیونها دیده میشود



این موضوع همیشه با فوت بزرگی که مرگش جنبه عمومی پیدا میکند و رسانه‏ای میشود ذهنم را درگیر میکند. که آیا این کار کار پسندیده ایست یا نه. مثلا در مورد ورزشکارانی چون ناصر حجازی یا موسیقدان بزرگی چون حسن کسایی و یا این روزها استاد حمید سمندریان.


در اینگونه مراسم‏ها و اتفاقات غالبا از کلمه فقدان استفاده میشود. فرهنگ دهخدا فقدان را اینگونه معنا میکند:

گم کردن کسی را. فقد. فقود. گم یافتن. گم کردن . از دست دادن . نبودن .

 

گم کردن چیزی یا شئیی، همیشه دردناک است. بیاد بیاوریم وقتی تلفن همراه خود را گم میکنیم. هرجا که مینشینیم و بلند میشویم یادش میکنیم. برای همه تعریف میکنیم که فلان چیز را فلان جا گم کردم. یا دائما آنچه میتوانستیم داشته باشیم  و بر اثر اتفاقی از دست دادیم را تکرار میکنیم.

 

فقدان همیشه در نقطه مقابل وصل قرار میگیرد. فقدان یار از بزرگتری مصائبی بوده که همیشه در ادبیات ایران به آن اشاره شده است.  مروری بر آثار سعدی و دیگر بزرگان ادب فارسی گویای این مطلب است. حالا چگونه است که غم گم کردن یا از دست دادن دوستی، بزرگی یا هر انسانی میشود مرده پرستی.

 

در بعضی از اقوام ایرانی رسوم کهنه (سنتی) که در فقدان عزیزانشان انجام میدهند هنوز پابجاست. در بعضی از موارد پاره ای از حرکات و رفتارها از حد درک من خارج است. مثلا نوع عزاداری قوم بختیاری بخصوص برای جوان از دست رفته‏شان. شدت و حدت این عزاداریها به قدری بالاست که برای من تعجب براگیز است. ولی باز به خودم اجازه نمیدهم که لقب مرده پرستی را به آنها سنجاق کنند. صرفا میتوان گفت مرهمی است بر این فقدان.  همانطور که در نسل جوان امروز با عوض کردن کس پروفایل خود در فضای مجازی به نوعی مشابه جیغ ها و گریه های زنان بختیاری است.



اینها همه بهانه ای بود تا بغض برگلو مانده خود را از درگذشت حمید سمندریان مخفی کنم. نمیدانم چرا مرگش برایم دردناک بود. من نه از اهالی جدی و حرفه ای تاترم و نه برخوردی با ایشان داشتم. به جز دو مورد که غیرمستقیم تاثیر شگرفی بر من گذاشت. یکبار سال 86 بود که اجرای ملاقات بانوی سالخورده را دیدم. و یکبار هم مصاحبه مفصل ماهنامه هفت در سال 84. به قدری آن مصاحبه در آن زمان که تازه داشتم با هنر آشنا میشدم، بر رویم تاثیر گذار بود که هنوز دارم از آن تفکر و نگاه آبشخور میکنم. مصاحبه از شادمهر راستین و بیتا ملکوتی ، به همراه چند پرتره خوب از استاد سمندریان که کار عباس کوثری بود. در جواب یک سوال که پرسیده بودند با تاتر مدرن و آلترناتیو دنیا چگونه ارتباط برقرار میکنید جواب داد:


من، هم تاتر کلاسیک دوست دارم و هم مدرن، به شرطی که چیزی به من اضافه کند. کلاسیک و مدرن ندارد. اگر خواب راحتم سلب شد، تاتر خوبی دیده ام. بارها شده اثری دیده‏ام مثل فیلمی از برگمان، اصلا کلاسم را تعطیل کرده‏ام تا تنها باشم و به آن فکر کنم. شب هم اصلا نتوانستم بخوابم. تاتر باید تاثیر گذار باشد. چه کلاسیک و چه مدرن. دسته بندی من برای تاتر فرق دارد. تاتر دو دسته است: تاتر سطحی و تاتر عمیق.

                                                     

این جمله تقریبا نحوه نگاه من به آثار هنری را تعیین کرد. فقط بجای کلمه تاتر گذاشتم اثر هنری. و دیدم تقریبا همه جا جواب میدهد. در تاتر دو سال بعد از خواندن این جمله در هنگام تماشای نمایش "ملاقات بانوی سالخورده" به کارگردانی خودش تقریبا همین حس و حال به من دست. اثری که توانست خواب را از من سلب کند.

به هر حال تاثیر گذاری این هنرمند در عالم هنر قابل مقایسه با هیچ کس نیست. فقط نگاهی به لیست شاگردانی که تربیت کرده بیاندازیم متوجه بزرگی کار او میشویم.  عزت‌الله انتظامی، گوهر خیراندیش، رضا کیانیان، میکاییل شهرستانی، احمد آقالو، کیومرث مرادی، پرویز پورحسینی، گلاب آدینه، مهدی هاشمی، ناصر هاشمی، آتش تقی‌پور، سعید پورصمیمی، مریم معترف، سوسن تسلیمی، فریبرز عرب‌نیا، امین تارخ، احمد ساعتچیان، محمد رحمانیان، محمدرضا جوزی، محمد یعقوبی، امیر جعفری، فتحعلی اویسی، فردوس کاویانی، مهران مدیری، خسرو سینا، میرطاهر مظلومی، پیام دهکردی، پارسا پیروزفر، نوید فرید، شهاب حسینی، حامد کمیلی، حامد بهداد، نگار فروزنده، یوسف تیموری، رابعه اسکویی، مجید صالحی، فرزاد حسنی، شهرام عبدلی، قطب‌الدین صادقی،علیرضا اشکان، حمید فرخ‌نژاد، الیکا عبدالرزاقی، حمید میهن‌دوست، آشا محرابی، حسام نواب صفوی، ایرج راد، انوشیروان ارجمند. و شاید کسان دیگری که از قلم افتاده باشند. و این لیست یعنی آینده تاتر ایران.


تمام اینها فقط برای ادای دین بود و یادی از این فقدان . بدون هرگونه مرده پرستی.

روحش شاد، یادش گرامی

علایق ناشناخته خود را در لایت روم کشف کنید!


چند سال پیش به مشکل بزرگی در روند عکاسی‏ام پی بردم. لنزهای زوم که مکررا مورد استفاده قرار میدادم، باعث شده بود که خیلی به عددهای فاصله کانونی‏ لنزم دقت نکنم.  بیشتر مواقع به صورت ناخودآگاه فاصله کانونی مورد نظرم را انتخاب میکردم و این مسئله مرا خیلی عذاب میداد. مشکل آنجایی خود نمایی کرد که لنزم مشکل فنی پیدا کرد و باید لنز جدیدی خریداری میکردم. اما چه لنزی با چه فاصله کانونی. با توجه به قیمت گزافی که باید برای اینکار پرداخت میکردم، مجبور شدم که آماری از کارهای گذشته ام دربیاورم. بهترین راهکار لایت روم بود. تمام عکسهایم را که در طول چند سال اخیر گرفته بودم منظم کردم و با روش ساده ای که در زیر توضیح میدهم متوجه شدم که آمار بسیار بالایی از عکسهایم با فاصله کانونی 50 میلی متر یا همان لنز نرمال گرفته شده است. به قدری این آمار بالا بود که بدون هیچ معطلی یک لنز نرمال خوب تهیه کردم. و در حدود دو سال به صورت پیاپی از آن استفاده کردم، بدون آنکه کمترین نیازی به لنزهای دیگر پیدا کنم. گاه گداری احساس میکردم که اگر لنز زاویه بازی داشتم بهتر بود و یا حالات دیگر، ولی به قدری این احساسات کم بود که یا از آن میگذشتم و یا با قرض گرفتن یک لنز از دوستی مشکل را حل میکردم. 
چندی پیش لنز سوپر وایدی تهیه کردم. در زیر در عین حالی که روش به دست آوردن این آمار و پی بردن به ناخودآگاهتون در انتخاب لنز را نشان میدهم آمار استفاده خودم از لنز واید را هم پیدا میکنم.

1- به نرم افزار لایت روم بروید و ماژول لایبرری را انتخاب کنید.


2-همه عکسهای خود را بیاورید و به بخش فیلترها رفته و متادیتا را انتخاب کنید. اول مدل لنز زوم خود را انتخاب کنید و سپس قسمت فاصله کانونی را انتخاب کنید.


عدد نوشته شد در جلوی هر فاصله کانونی تعداد عکس گرفته شده با آن فاصله است. شاید این عدد به غیر از علایق شما نشان دهنده چیزهای دیگری از قبیل تنبلی یا ... نیز باشد. انتخاب لنز، انتخاب نگاه و پرسپکتیوی است که ما دنیا را با آن میبینیم. بد نیست بدانیم که دنیا را از پرسپکتیوی میبینیم. 


سرانجام، آغاز



1- اینکه چرا، نمیدانم. مدتها بود که میخواستم وبلاگی ایجاد کنم. حتی چندباری هم ایجاد شد ولی مطلبی انتشار پیدا نکرد.  نشر مطالب. چیزی بنویسی که دیگری بخواند. یا چیزی برای دیگری بنویسی یا برای خودت بنویسی و به دیگری نشان دهی. جذبه این کار به اندازه خواندن مطالب دیگران است که منتشر میکنند. یک وسوسه که مدتهاست با من زندگی میکند.


2- در جشنواره فیلم و عکس یاسوج با استاد اسماعیل عباسی همسفر بودم. روزهای بیاد ماندنی. دغدغه نوشتن را بطوری جدی بخصوص در حیطه نقد با ایشان در میان گذاشتم که ایشان هم مثل همیشه راهنمایی کردند و نکاتی را متذکر شدند. یک روز مطلبی فنی در خصوص تجربه استفاده از لنزها را در جمعی مطرح کردم و نحوه آمارگیری عکسها و استخراج علایق خودم در استفاده از فواصل کانونی متفاوت در لایت روم را گفتم. مطلب به نظر ایشان خیلی جالب آمد و تاکید کرد که حتما این را بنویس. تجربه جالبی است و دو مرتبه هم این را تکرار کردند. اما این که کجا بنویس و یا چگونه بنویس دیگر بحثی بود جداگانه که صحبتی درباره اش نشد، ولی جرقه ای در ذهنم روشن کرد. این نقطه آغازی میتوانست باشد برای وبلاگی که هرگز منتشر نشده بود.



3- این مطلب شد یک مقدمه. مطلب اصلی را هم که ذکرش رفت در دنباله می آورم. قرار است این وبلاگ درباره نظرات شخصی من حول و حوش عکاسی و دیگر هنرها با نگاه نقادانه باشد. و گاها خبری. سیاست کلی آن را هم برای خودم مشخص کرده‏ام ولی نیازی به اعلام عمومی و جار زدن و فریاد برآوردن نمیبینم. اگر سیاست و برنامه ای باشد بعد از به اجرا در آمدن، خود همه چیز را میگوید. 


4- بر سر آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصه سر آید