کتاب رسالت ما محبت است و زیبائی سـت
تا بلبل های بوسه
بر شاخ ارغوان بسرایند
شور بختان را نیـک فرجام
بردگان را آزاد و
نو میدان را امیدوار خواسته ایم
تا تبار یزدانی انسان
سلطنت جاویدانش را
بر قلمرو خاک
بازیابد،
کتاب رسالت ما محبت است و زیبایی سـت
تا زاهدان خاک
از تخمه ی کیـن
باز نبندد. . .
احمد شاملو
...
ما میدانیم صاحبخانه
قبل از ابتلاء به بیماری قلبی
با همسایهها سخن از شکوفههای گیلاس میگفت.
سخن از روزهای تابستان
که عمر برای ادامهشان کافی نبود.
صاحبخانه همیشه تنها سفر میرفت
در این سفر هم میخواست تنها برود
ما همیشه دیر میرسیم
این بار زود رسیدیم
در تاریخ عمر ما و همهی آمبولانسها
این نخستین بار است
که ما زود رسیدیم
...
[احمدرضا احمدی]