سیامشق های سیامک تراکمه زاده

به من نگو که ماه در حال درخشیدن است، تلالو نور بروی شیشه های شکسته را به من نشان بده. "آنتوان چخوف"

سیامشق های سیامک تراکمه زاده

به من نگو که ماه در حال درخشیدن است، تلالو نور بروی شیشه های شکسته را به من نشان بده. "آنتوان چخوف"

سینه خواهم شرحه شرحه، از فراق


وقتی کسی فوت میکند، مطالب زیادی درباره یاد و خاطره آن شخص نوشته میشود. بخصوص اگر انسان بزرگ و شناخته شده‏ای هم باشد که دیگر این مطالب روزافزون افزایش پیدا میکند. در کنار این یادها و خاطرها و گاها گفتن ناگفته های شخصی از زندگی و خصوصیات اخلاقی متوفی، عده دیگری به نوشتن مطالبی میپردازند در قبیح دانستن حرکت گروه اول. اینکه چرا مرده پرستی میکنید. چرا تا وقتی که زنده بود یادی از او نمیکردید حالا که مرده است و از این حرفها. و اکثر نوشته ها شروع به کلی گویی هم میکنند و مثل خیلی چیزهای دیگر این موضوع را به ملیت نسبت میدهند که آری ما ایرانیها همیشه مرده پرست بوده ایم. و حتی شعرهایی هم در وصف این موضوع میگوییم که گاها پشت کامیونها دیده میشود



این موضوع همیشه با فوت بزرگی که مرگش جنبه عمومی پیدا میکند و رسانه‏ای میشود ذهنم را درگیر میکند. که آیا این کار کار پسندیده ایست یا نه. مثلا در مورد ورزشکارانی چون ناصر حجازی یا موسیقدان بزرگی چون حسن کسایی و یا این روزها استاد حمید سمندریان.


در اینگونه مراسم‏ها و اتفاقات غالبا از کلمه فقدان استفاده میشود. فرهنگ دهخدا فقدان را اینگونه معنا میکند:

گم کردن کسی را. فقد. فقود. گم یافتن. گم کردن . از دست دادن . نبودن .

 

گم کردن چیزی یا شئیی، همیشه دردناک است. بیاد بیاوریم وقتی تلفن همراه خود را گم میکنیم. هرجا که مینشینیم و بلند میشویم یادش میکنیم. برای همه تعریف میکنیم که فلان چیز را فلان جا گم کردم. یا دائما آنچه میتوانستیم داشته باشیم  و بر اثر اتفاقی از دست دادیم را تکرار میکنیم.

 

فقدان همیشه در نقطه مقابل وصل قرار میگیرد. فقدان یار از بزرگتری مصائبی بوده که همیشه در ادبیات ایران به آن اشاره شده است.  مروری بر آثار سعدی و دیگر بزرگان ادب فارسی گویای این مطلب است. حالا چگونه است که غم گم کردن یا از دست دادن دوستی، بزرگی یا هر انسانی میشود مرده پرستی.

 

در بعضی از اقوام ایرانی رسوم کهنه (سنتی) که در فقدان عزیزانشان انجام میدهند هنوز پابجاست. در بعضی از موارد پاره ای از حرکات و رفتارها از حد درک من خارج است. مثلا نوع عزاداری قوم بختیاری بخصوص برای جوان از دست رفته‏شان. شدت و حدت این عزاداریها به قدری بالاست که برای من تعجب براگیز است. ولی باز به خودم اجازه نمیدهم که لقب مرده پرستی را به آنها سنجاق کنند. صرفا میتوان گفت مرهمی است بر این فقدان.  همانطور که در نسل جوان امروز با عوض کردن کس پروفایل خود در فضای مجازی به نوعی مشابه جیغ ها و گریه های زنان بختیاری است.



اینها همه بهانه ای بود تا بغض برگلو مانده خود را از درگذشت حمید سمندریان مخفی کنم. نمیدانم چرا مرگش برایم دردناک بود. من نه از اهالی جدی و حرفه ای تاترم و نه برخوردی با ایشان داشتم. به جز دو مورد که غیرمستقیم تاثیر شگرفی بر من گذاشت. یکبار سال 86 بود که اجرای ملاقات بانوی سالخورده را دیدم. و یکبار هم مصاحبه مفصل ماهنامه هفت در سال 84. به قدری آن مصاحبه در آن زمان که تازه داشتم با هنر آشنا میشدم، بر رویم تاثیر گذار بود که هنوز دارم از آن تفکر و نگاه آبشخور میکنم. مصاحبه از شادمهر راستین و بیتا ملکوتی ، به همراه چند پرتره خوب از استاد سمندریان که کار عباس کوثری بود. در جواب یک سوال که پرسیده بودند با تاتر مدرن و آلترناتیو دنیا چگونه ارتباط برقرار میکنید جواب داد:


من، هم تاتر کلاسیک دوست دارم و هم مدرن، به شرطی که چیزی به من اضافه کند. کلاسیک و مدرن ندارد. اگر خواب راحتم سلب شد، تاتر خوبی دیده ام. بارها شده اثری دیده‏ام مثل فیلمی از برگمان، اصلا کلاسم را تعطیل کرده‏ام تا تنها باشم و به آن فکر کنم. شب هم اصلا نتوانستم بخوابم. تاتر باید تاثیر گذار باشد. چه کلاسیک و چه مدرن. دسته بندی من برای تاتر فرق دارد. تاتر دو دسته است: تاتر سطحی و تاتر عمیق.

                                                     

این جمله تقریبا نحوه نگاه من به آثار هنری را تعیین کرد. فقط بجای کلمه تاتر گذاشتم اثر هنری. و دیدم تقریبا همه جا جواب میدهد. در تاتر دو سال بعد از خواندن این جمله در هنگام تماشای نمایش "ملاقات بانوی سالخورده" به کارگردانی خودش تقریبا همین حس و حال به من دست. اثری که توانست خواب را از من سلب کند.

به هر حال تاثیر گذاری این هنرمند در عالم هنر قابل مقایسه با هیچ کس نیست. فقط نگاهی به لیست شاگردانی که تربیت کرده بیاندازیم متوجه بزرگی کار او میشویم.  عزت‌الله انتظامی، گوهر خیراندیش، رضا کیانیان، میکاییل شهرستانی، احمد آقالو، کیومرث مرادی، پرویز پورحسینی، گلاب آدینه، مهدی هاشمی، ناصر هاشمی، آتش تقی‌پور، سعید پورصمیمی، مریم معترف، سوسن تسلیمی، فریبرز عرب‌نیا، امین تارخ، احمد ساعتچیان، محمد رحمانیان، محمدرضا جوزی، محمد یعقوبی، امیر جعفری، فتحعلی اویسی، فردوس کاویانی، مهران مدیری، خسرو سینا، میرطاهر مظلومی، پیام دهکردی، پارسا پیروزفر، نوید فرید، شهاب حسینی، حامد کمیلی، حامد بهداد، نگار فروزنده، یوسف تیموری، رابعه اسکویی، مجید صالحی، فرزاد حسنی، شهرام عبدلی، قطب‌الدین صادقی،علیرضا اشکان، حمید فرخ‌نژاد، الیکا عبدالرزاقی، حمید میهن‌دوست، آشا محرابی، حسام نواب صفوی، ایرج راد، انوشیروان ارجمند. و شاید کسان دیگری که از قلم افتاده باشند. و این لیست یعنی آینده تاتر ایران.


تمام اینها فقط برای ادای دین بود و یادی از این فقدان . بدون هرگونه مرده پرستی.

روحش شاد، یادش گرامی

نظرات 2 + ارسال نظر
متین 1391/04/30 ساعت 14:18

بعضی ها هستند ودله آدم می سوزه که هستند.بعضی هام هستند نبودشون دل آدم را می سوزونه. روحش شاد برای تمام زحمتایی که برای هنر متعالی کشید.
ممنون از یادنامه زیباتون.

so 1391/04/31 ساعت 04:38 http://sarzaminman.blogfa.com

خیلی جالب گفتی و ای کاش ما هم بتونیم بعد از مرگمان تاثیر در افکار دیگران داشته باشیم حتی اگر مشهور نباشیم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد